آرزوی هجران

عزیز من گل من آرزوی هجرانم

ستاره شب تارم امید دورانم


از آنزمان که سخن از فراق آوردی

دقیقه ای زغم آسوده نیست چشمانم


چه زود می گذرد روزگار آری او

چو ما هوای گلی کرده خوب می دانم


حوادث از پی هم می روند ومی آیند

مگر که حادثه روز وصل جانانم


خیال گردش دریای چشم تو دارم

ولی زقایق وارونه نیست امکانم


بیا که غنچه چو بیند تو را که می آیی

دهان گشاید وگوید خوش آمدی جانم


گمان مبر که زعشقت رفیق غم گشتم

که هست شادی اگرزین زمانه من آنم


بیا امید رهایی به کوی یکرنگی

سری به "سعمن" دلخسته زن مرنجانم


نظرات 2 + ارسال نظر
حسن شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ

سلام بسیار عالی بود

سید جعفر بدیعی یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://saidjafarbadee.blogfa.com

با سلام و خوشحالم که باشما در این محیط مجازی آشنا می شوم و عیدتان مبارک چه خوب بود که مشخصات کامل در وب زیبایتان می گذاشتید و البته اینکار را بکنید موفق باشید شعرتان هم خیلی خوب و پر معنا و با احساسات روان و پاک بود موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد