مشکل خوشگل مهندس شاعر

 

 سلامی می فرستم از برای آفت جانها

نه آن آفت که پندارند عاقل ها ونادانها   

   

 صبا را خویش می دانم از آنکه روز وشب هردم

چو مسکینی زمن خیزد از آن بیگانه افغانها  

  

ندیده او زمن عیبی ولیکن باز می گوید

سراب عشق می بینم در آن سوی بیابانها  

   

اگر آن مشکل خوشگل گذارد مرهمی بر دل  

از این غمدیده آب وگل ببیند معدن وکانها   

  

شنیدم ناصحی می گفت دیشب با دلازارم

که ای از تو خجل گشتند سرتاسر گلستانها  

   

توزیبایی به قربانت ولی بی باک می گویم

که زیباتر ز"سعمن" هم نمی یابی به دورانها  

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ http://WWW.SHEREPARSI.PERSIANBLOG.IR

درود به تو

شاعر یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.ghazalibarayeeshgh.blogfa.com

سلام ممنون از نقد و برسی ات عزیزم. بیت اول رو دوباره بنویسید گیراتر و کمی پربارتر. معدن وکان هم یکی است پس یکیش رو عوض کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد