خدا داند که دردم را کسی جز غم نمی داند

خدا داند که دردم را کسی جز غم نمی داند

واو هم با همه یاریش بیش از کم نمی داند

 

در این غربت سرا گویی کسی باور نمی دارد

که از بحر وجودخویشتن جز     نم   نمی داند

 

دلی   دارم نمی دانم  که  دردش چیست  درمانش

که این جامی است رمزش را کسی جز جم نمی داند

 

در این دریای  طوفانی  همه در قایق وهمند

بدان ساحل غریقان را دمی محرم نمی داند

 

هوا ابری است من غمگین وگریه بارش جانم

ولیکن خوب   می دانم  که او  ماتم   نمی داند

 

بیا جامی زن از کوثر رها کن شبهه آزر

ودیگر نشنوم آخر که مستی هم نمی داند

 

بیا "سعمن" به عزت کوش واز جام محبت نوش

رها کن صحبت   خصمی   ره  آدم نمی داند

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نصرالله پناهی یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:09 ب.ظ http://www.naghmehayejavdan.blogfa.com

ممنون که سر زدید همواره پیروز و موفق باشید.بازم تشریف بیارید. راستی وبلاگ زیبایی دارید.
یاعلی

نصرالله پناهی پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.naghmehayejavdan.blogfa.com

سلام
دعوتید بزرگوار با غزلی به روزم

نصرالله پناهی یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.naghmehayejavdan.blogfa.com

در خلوت احساس رسیدم به دیاری پر نور

که در آن عطر ریاحین همه جا افشان بود

و زمینش ز طراوت سرشار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد