هرگز کسی نداد بدین سان نشان بورس /
گویی که لقمه است جهان در دهان بورس
ناگه فتاد لرزه بر اندام مرد و زن /
از چه ؟ ز بعد تاختن ناگهان بورس
گر چه سپید شد سرم از ذوب پول و مال/
یا رب سیاه باد همه خان و مان بورس
جز رانت خوار خبره سواری ندید کس /
زین توسن چموش و گسسته عنان بورس
ترسم زبان ز حرکت و جنبش بایستد/
از گفتن حدیث گزند و زیان بورس
گیرم نبود دانش کافی برای ما/
مغبون شدند از چه همه نخبگان بورس ؟
دانی چه باشد این سبد قرمز سهام؟/
تیری است خورده بر دل خلق از کمان بورس
از بس که سر به گوشی هر کس فرو برد /
سرد و گران و بی مزه شد میهمان بورس
یا رب فرست مرد رهی سوی این دیار/
تا هر چه زودتر بستاند عنان بورس