-
بورس
شنبه 19 خردادماه سال 1403 14:34
هرگز کسی نداد بدین سان نشان بورس / گویی که لقمه است جهان در دهان بورس ناگه فتاد لرزه بر اندام مرد و زن / از چه ؟ ز بعد تاختن ناگهان بورس گر چه سپید شد سرم از ذوب پول و مال/ یا رب سیاه باد همه خان و مان بورس جز رانت خوار خبره سواری ندید کس / زین توسن چموش و گسسته عنان بورس ترسم زبان ز حرکت و جنبش بایستد/ از گفتن حدیث...
-
در رثای رئیس جمهور
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1403 08:41
دیده، غم بار از غم هجران ابراهیم شد آسمان هم دم به دم گریان ابراهیم شد شد گلستان از وجودش جان محرومان ولی آتشی بر ملت از فقدان ابراهیم شد در وجود او نبود آری نشان خستگی خستگی اما عجب حیران ابراهیم شد مثل اربابش رضا و مثل مولایش علی یاور و یار ضعیفان جان ابراهیم شد در هجوم طعنه های این و آن اما فقط صبر و تقوای خدا...
-
پاسخ به شعر حجاب ایرج میرزا(۲)
جمعه 17 فروردینماه سال 1403 04:58
هر آنکه عقل و خرد را چنین نقاب کند چنین به زعم خودش خدشه در حجاب کند تو کز نظاره جام تهی چنین مستی چه حاجت است که ساقی پر از شراب کند بگو رسوم غلط را چه نسبتی به حجاب هر آنکسی که بگوید به من ،ثواب کند نگاه کردن اگر بهر ازدواج آمد به رسم شرع ببیند پس انتخاب کند ولی اگر نگه از روی لذت و هوس است چه خوب بره گر از گرگ...
-
پاسخ به شعر حجاب ایرج میرزا
جمعه 17 فروردینماه سال 1403 04:55
پیامی هست از من سوی ایرج ببر ای باد ،جُردن،سوی ایرج پیامی واضح و گویا و روشن ببر از جانب دل خسته »سعمن« کجا آسوده جمع آید به یک جا عفاف و عشوه و رندی و تقوا سه قفله می کنی شبها چرا پس در خانه ز بیم دزد ناکس چرا در خانه پنهان می کنی زر نریزی روی خاک و پله و در اگر خود در پی دزدی نباشی چرا از بهر حفظش در تلاشی نمی گویی...
-
حادثه زیبا وبلابر!!!!!!!
یکشنبه 29 دیماه سال 1392 20:49
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی ،شاعر وشعردوست بالاخره پس از ماهها با غزلی به روز شدم دیدی که در فراق تو بر ما چه ها گذشت چندان که محنت از سر یاری زما گذشت دانستی ای عزیزتر از جان که در غمت کا ر حبیب تو زطبیب ودوا گذشت پروانه را سزد که بسوزد زسوز شمع از جان گذشت هر که زکوی شما گذشت چون غنچه ای که روی گرفته زعندلیب...
-
خیال
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 10:33
این تیرگی بخت ونوید زلال تو وین دشمنی هجر وامید وصال تو دیشب بدید آینه ام گفت این چه روست گشتم خیال بس که به سر شد خیال تو کلک بریده را که توان بیشتر نبود این مختصر کجا شده شرح کمال تو آندم که غم سپاه فرستد که دل برد یاد اورم زبهر تسلی مقال تو درگیر ودار مخمصه وصل وهجر یار مائیم وآفتاب فراق وظلال تو چندان که دم زدم...
-
خدا داند که دردم را کسی جز غم نمی داند
شنبه 14 خردادماه سال 1390 22:24
خدا داند که دردم را کسی جز غم نمی داند واو هم با همه یاریش بیش از کم نمی داند در این غربت سرا گویی کسی باور نمی دارد که از بحر وجودخویشتن جز نم نمی داند دلی دارم نمی دانم که دردش چیست درمانش که این جامی است رمزش را کسی جز جم نمی داند د ر این دریای طوفانی همه در قایق وهمند بدان ساحل غریقان را دمی محرم نمی داند هوا ابری...
-
یاد روی تو
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 12:16
ما را به جز نسیم وفایت عذاب نیست خوش میروی که خوب رخان راعتاب نیست آن وصل گفته بود که دیگر فراق رفت این بخت گفته بود که دیگر به خواب نیست راهیست پرخطر تو جدا شو زمدعی کاین کارگاه مامن اهل کتاب نیست بیگانه ای بگفت مرا بیدلی خطاست خوابت به خیر راه تو راه صواب نیست درحیرتم چگونه به پیشت قدم زند آنکس که در حضور نگاهت خراب...
-
مشکل خوشگل مهندس شاعر
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 17:56
سلامی می فرستم از برای آفت جانها نه آن آفت که پندارند عاقل ها ونادانها صبا را خویش می دانم از آنکه روز وشب هردم چو مسکینی زمن خیزد از آن بیگانه افغانها ندیده او زمن عیبی ولیکن باز می گوید سراب عشق می بینم در آن سوی بیابانها اگر آن مشکل خوشگل گذارد مرهمی بر دل از این غمدیده آب وگل ببیند معدن وکانها شنیدم ناصحی می گفت...
-
صهبای وصل
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 22:17
دیری است من که رنج فراوان کشیده ام تا رخت خود به وادی هجران کشیده ام عیبم مکن اگر نشد آیینه عکس او کاین نقش با دو دیده گریان کشیده ام بد نامی زمانه ورسوایی زمین از بهرشاد کامی رندان کشیده ا م تنهایی نسیم و نم وسرخی شفق تصویر اضطراب غریبان کشیده ام گویند کیست آنکه زدی نقش او به آه زیبارخی است اینکه از او آن کشیده ام...
-
شاخ مستوری - مهندس برق شاعر
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 10:02
من از این دریا اگر می یافتم سیمین گهر ناله هایم نامدی دیگر زساحل گوشدر شیوه پاکی زرندان خراباتی بجوی خرقه صوفی بسوزان عقل را کن دربدر از حجاب روی ساقی چون شفق شرمنده ایم که در این خیل گدایان نیست لایق یکنفر در ازل عهد وصالی وفراقی بسته ایم تا ابد بر قول خود باقی ومی آریم سر صوفی پر مدعا لاف "انا الحق " می...
-
مدتی هست که من در طلبش حیرانم
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 18:54
مدتی هست که من در طلبش حیرانم میهمان غم و جانسوخته هجرانم ازگدایی درش تا که چنین مستور است چاره ای نیست اگر پادشه دورانم گفته بودی که تویی عاشق بیغم شادی هرچه آنماه بگوید به خلافش آنم جان چه باشد که از آن در نظرت یاد کنم تا تو از جان سخن آورده برون از جانم آفتاب غم واندوه اگر سوخت مرا سایه هستی معشوق کند تابانم اگر از...
-
حضورش را نمی دانم چگونه فهم جان آرم- مهندس شاعر
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 10:20
حضور ش را نمی دانم چگونه فهم جان آرم زشک دلفریب آخر چگونه یک امان آرم همه در خواب ودر سستی نه تردیدی نه ایمانی من از مستی شک وایمان عیان آرم عیان آرم ا گر یابم سر زلفش ازاین فانوس لرزنده کنم روشن همه جانها اضافه ارمغان آرم زبس در سر بود ازاونشانازبی نشانی ها چگونه آخر این دل را نشان از بی نشان آرم اگر چه هست او در دل...
-
آرزوی هجران
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 12:33
عزیز من گل من آرزوی هجرانم ستاره شب تارم امید دورانم از آنزمان که سخن از فراق آوردی دقیقه ای زغم آسوده نیست چشمانم چه زود می گذرد روزگار آری او چو ما هوای گلی کرده خوب می دانم حوادث از پی هم می روند ومی آیند مگر که حادثه روز وصل جانانم خیال گردش دریای چشم تو دارم ولی زقایق وارونه نیست امکانم بیا که غنچه چو بیند تو را...
-
عید نوروز مبارک...
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1390 21:18
سلام علیکم اینجانب سید علی موسوی نیا ساکن استان زنجان با تخلص شعری "سعمن" ودارای مدرک لیسانس برق می باشم عید نوروز را به تمامی دوستان تبریک عرض می کنم وامیدوارم که سال خوبی داشته باشند بنده در این وبلاگ قصد دارم اشعار ودلنوشته های خودم را انتشار دهم ودر کنار آن البته به آموزش قواعد شعر ودیگر موضوعات ادبی...